مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
با صد جلالت و شرف و عزّت و وقار آمـد به دشت مـاریـه نامـوس کـردگـار فرش زمین به عـرش مـباهـات میکند گر روی خاک پای گذارد؛ ملک سوار چه ناقـهای چه ناقه نشینی چه محـملی مریم رکاب گیر و خدیجه است پردهدار حـتی حسین تکـیه بر این شانه میزنـد خـلـقت زنـی نـدیـده بدین گونه اسـتوار بیـش از هـمـه خـدای مبـاهـات میکـند که شاهکـار خـلـقت او کـرد شاهـکـار تا هست مسـتـدام حـسین است مسـتـدام تا هـسـت پـایـدار حـسـین است پـایـدار کـوهـی اگـر مـقـابـل او قــد عـلـم کـنـد مـانـنـد کـاه مـیشـود و مـیرود کـنـار با خشم خویش میمـنه را میزند زمین با چشم خویش میسره را میکند شکار آنگونه که عـلـی به نـجـف اعـتـبار داد زینب به دشت کـرب و بلا داد اعـتبار پـنـجـاه سـال فـاطـمـۀ اهـل بـیـت بــود زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار تا اینکه فـرش راه کـند بـال خویش را جـبـریل پـای نـاقـه نـشـسـته به انتـظار حــتـی هــزار بــار بـیـایــنــد کــربــلا زیـنب پـی حـسـیـن مـیآیـد هـزار بـار کـار تــمـام لـشـگـریـان زار مـیشــود زیـنـب اگـر قـدم بـگـذارد بـه کـارزار روز دهـم قـرار خــدا بـا حـسـیـن بـود امـا حـسـیــن زودتــر آمـد ســر قــرار مـحـمـل که ایـسـتـاد جـوانـان هـاشـمی زانو زدند یک به یک آنهم به افـتخـار افـتـاد سـایـۀ قــد و بـالاش روی خـاک رفـتـنـد از کـنار هـمـین سایه هـم کنار طفلان کاروان همه والشّمس و والقمر مردان کاروان همه والـلـیل و والنهـار عبـدنـد، عـبـد گوش به فرمان زیـنـبـند از پـیـرمـرد قـافـله تا طـفـل شیر خوار رفـتـنـد زیر سـایـۀ عـباس یک به یک با آفـتـاب غـنـچـۀ گـل نیـست سازگـار از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست وقـتی قـدم گـذاشـته زینب به این دیـار از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند بـر روی چـادرش بنـشـیـند اگر غـبـار یک عـده گـوشـواره ولی دخـتـر عـلی یک گـوش پاره برد از اینجا به یادگار خیلی زدند "تـا" شود اما تکان نخـورد سر خـم نـمیکـنـد به کسی کوه اقـتـدار او کـه فــرار کـرد عــدو از جـلالـتـش فـریـاد مـیزنـد که عـلـیـکـن بـالـفـرار تـرسـم که انـبـیـاء بـیـفـتـنـد بـر زمـیـن دستی اگر خدای نکرده به گوشوار.... پـرده نـشـین کوفه، بـیـابـان نـشین شده با دخـتـر بـتـول چـهها کـرد روزگـار! قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت گـشتـند بیعماری و محمل، شترسوار آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت با رفت و آمـد سر بـازارها چه کار؟!! چـشم طنابهـای اسارت به دست اوست زینب به شـام رفت ولیکـن به اخـتـیار در یک محله زخم زبان خورد بیعدد در یک محله سنگ گران خورد بیشمار دردی به درد طعـنه شـنـیـدن نمیرسد یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار |